صلی الله علیک با ابا عبد الله

یا صاحب الزمان یا شریک القرآن والامام انس والجان

صلی الله علیک با ابا عبد الله

یا صاحب الزمان یا شریک القرآن والامام انس والجان

حسین؛ تنهای تنها

حسین؛ تنهای تنها

امام حسین علیه السلام

والوتر و الموتور؛ اى حسین یگانه‎اى که نزدیکان و یاران تو کشته شدند.

«وتر» عطف است بر «ثار» در جمله «السلام علیک یا ثارالله وابن ثاره» که مناداى مضاف منصوب است. وتر در لغت به معنى فرد و طاق آمده و به معناى کینه و خون هم ذکر شده و همچنین به معنى جنایت و کشتن نزدیکان هم آمده ولى بیشتر به معنى اول ذکر می‎شود که فرد باشد و لذا نماز "وتر" را براى این "وتر" می‎گویند که در بین نمازها فرد و طاق است چرا که نماز یک رکعتى غیر از آن نداریم و اگر به معنى کشتن نزدیکان هم آمده، براى آنست که کسی که نزدیکان او کشته شوند قهرا تنها می‎ماند به این لحاظ به او "وتر" می‎گویند، و اگر به معناى خون گرفتیم آن هم به معنى فرد است چرا که اگر در بین کسى کشته شود او را فرد "وتر" می‎گویند یعنى بین ده یا صد نفر یکى کشته شده و به ناحق خونش ریخته گشت .

«موتور» هم در لغت به چند معنى استعمال شده :

1- طاق و فرد شده  .

2- کسى که کسى از او کشته شده باشد.

3- کسى که کشته شود و حق خون او گرفته نشود.

بنابراین معانى که در لغت ذکر شد این عبارت از زیارت را سه قسم می‎توان معنى کرد:

1- "وتر" به معنى یگانه و فرد باشد و "موتور" هم تاکید معنى سابق شود مثل حجر محجور و این معنى را در بحارالانوار و مشکلات نراقى ذکر نموده‎اند.

2- "وتر" به معنى فرد باشد، "موتور" هم به معنى کسی که، کسانى از او کشته شده باشد، یعنى اى حسین (علیه السلام)یگانه‎اى که نزدیکان و یاران تو کشته شدند.

3- "وتر" به معنى خون ریخته باشد یعنى اى قتیلى که نزدیکان و اصحاب تو را کشتند.

در بین این سه معنا، دومى بهتر است زیرا حقیقتا حسین "وتر" است از حیث این که در مقام امامت مثل و مانندى ندارد و همچنین در مقام شهادت هم نظیر ندارد چه از اول دنیا تا کنون مثل او کسى مظلوم کشته نشده و این همه مصیبت ندیده و همچنین چیزهایی که خدا به او مرحمت فرموده است مثل شفاء در تربت، اجابت دعا در زیر گنبد حرمش، نسل ائمه اطهار از ایشان، ثواب زیارت او و چیزهاى دیگرى که خداوند در مقابل شهادت فقط به آن حضرت مرحمت فرموده است .

و نزدیکان ایشان هم همگى در کربلا کشته شدند حتى طفل شیرخواره ی امام، و اگر امام سجاد (علیه‎السلام) کشته نشد براى آن بود که نسل امامت از بین نرود پس آن حضرت "موتور" است به این معنى که همه اصحاب و یارانش در کربلا، در روز عاشورا کشته شدند.

سیدبن طاووس در لهوف این فراز از زیارت عاشورا را اینگونه شرح می‎دهد:

"وتر" به معنای «تنها و یکتا»، "موتور" به معنای «تنها شده» است. یک احتمال درباره این معنا، یگانگی، منحصر به فرد بودن و بی‌بدیل بودن حضرت است.

احتمال دیگر این است که، حضرت تنهاست و در این تنهایی موتور است؛ یعنی حضرت با نقشه و برنامه‌ریزی تنها شده است؛ به خصوص اگر توجه داشته باشیم که سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) یک درگیری مخفیانه نداشتند که مسلمانان از آن بی‌خبر باشند. یزید بعد از مرگ معاویه به استاندار مدینه نامه نوشت که باید از حسین (علیه السلام) بیعت بگیری و الاّ او را بکش و سرش را بفرست.


فراوری از کتاب شرح زیارت عاشورا، اثر حضرت آیة الله حاج سیداحمد میرخانی و لهوف سید بن طاووس.

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.

رویکرد اصلى در دستورالعمل سلوکى

 رویکرد اصلى در دستورالعمل سلوکى
اخلاق


 

ما امروز, غرق در خیالها و وهمهاییم و از درنگ در خود سخت گریزان. فلسفه اى براى زندگى نداریم. زندگى را براى زندگى برمى تابیم و دامنه آن را به این جهان محدود مى کنیم. روان مان, همیشه و در همه حال آماج اندیشه هاى واهى است. طبیعت از ما روى گردانده و براى خود سرزمین امن و جاى آرامشى نمى یابیم. در برهوت گمنامى ره مى سپاریم. به گفته عارف نامور, ملا حسینقلى همدانى:

(نه ما را در عاقبت کارمان فکرى و نه از سیاستهاى الهیه که بر امم ماضیه رسیده, عبرتى.)1

این در حالى است که معنویت مى تواند جلوه هاى پایان ناپذیرى از ما داشته باشد و عرفان به عنوان یکى از این جلوه هاست که رویکرد به آن, از آغاز در فرهنگ شیعه شناخته شده بوده است.

حوزه هاى علمیه و عرفان

رویکرد به عرفان در ده قرن اخیر در حوزه هاى علمى شیعه, نمودِ بیش ترى یافته و عموم عارفان حوزوى, در ضمن حکیمان و دانایان به علوم روایى نیز بوده اند. به همین دلیل نگاه آنان, از جامع ترین نگاه هاست.

جناب عصار, در باره سید احمد کربلایى, از چهره هاى برجسته عرفان شیعه در سده هاى اخیر, مى گوید:

(در بین بزرگانى که محضرشان را درک کرده ام, تنها شخصى که از پرده هاى ضخیم طبیعت و حجب ظلمانى عبور کرده بود،او بود. احدى را نظیر او ندیده ام. احاطه حیرت آورى در فقه داشت و در علم اخلاق و سلوک طریق باطن، به سبک ائمه اطهار، سلام الله علیهم, و طریقه آخوند ملا حسینقلى و آخوند ملا فتحعلى عراقى سلطان آبادى فرید عصر بود.2)

یکى از سنتهاى جریان عرفانى، دستورالعمل نگارى است؛ دستورالعملها, توصیه ها و اندرزها, راهکارهایى است در باب سیر و سلوک و طى طریقت از شریعت به حقیقت و سنتى است که از عصر خود پیامبر(ص) رواج داشته است. بخشى از سخنان پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع), جنبه دستورالعمل دارد و بیش تر دستورالعملهاى عالمان دین اثر پذیرفته از آموزه هاى قرآن و سنت نبوى و علوى است. پندهاى نبى گرامى و اندرزهاى امام على به امام حسن مجتبى(3) و دستورالعملهاى امام صادق(ع) و پیشوایان دیگر الهام بخش دستورالعمل نویسى در میان عارفان و عالمان بوده است. حاصل یک عمر سیر و سلوک عملى و کندوکاو معنوى است که به صورتهاى کوتاه, یا بلند در اختیار سالک گذاشته مى شد.

نقش دستورالعملها به گفته ملا حسینقلى همدانى:

(پتکى بوده است بر فرق مخاطبان دردآشنا, تا هوا را از سر به دور کند و نهیبى است بر قلب آنها تا از آرزوها و آمالها برهنه و بیدار گردند.) 5

سلوک سالک سفرى معنوى است و این سفر, طى مراحلى به پایان مى رسید. دستورالعملهاى عالمان و عارفان, راهنماى ره یافته ها و روحیات و اخلاق فرزانگانى است که به درخواست شاگردان اختصاصى خود, آنها را مى نگاشتند, تا اسباب ارتقاى معنوى آنان فراهم شود و از کژى و اعوجاج رهایى یابند.

ملا حسینقلى همدانى در خطاب دردآلود خود به یکى از یارانش در دستورالعملى مى نویسد:

(اى همبازى اطفال، اى حمّال اثقال، اى محبوس چاهِ جاه و اى مسموم مارِ مال اى غریق بحر دنیا و اى اسیر همومات آمال(.6)

در دستورالعملها, ذکرها و وردها, جایگاه ویژه اى دارند. عالمان اهل معرفت و سیر و سلوک در این ذکرها و منازل سیر و سلوک, داراى مشایخ هستند.

بخشى از دستورالعملها, دربرگیرنده قواعد سلوک است. در پاره اى از دستورالعملها اشاره شده است که پیروى از این قاعده ها, سبب دگرگونى احوال پیشین و کسب ملکات نیک و رسوخ عقاید و باورهاى حق و جریان چشمه سارهاى حکمت, از دل مرزبان است. سلوک مورد نظر این سالکان, براى انزوا و گوشه گیرى نیست. اگر در بدایات سلوک انزوا روا شمرده شده است, براى آماده سازى فرد است. چله نشینى و نخوردن گوشت و امثال اینها نیز مورد نظر نیست. پاى بندى به رسوم و معاشرت با مردم لازم است, چون امتیاز سبب وحشت و غیبت مى شود, مگر این که پیروى از مردم, آثار بدِ دینى داشته باشد                              تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه

گفتگو با مردگان!!

داستانهایی شگفت از برزخ و گفتگو با مردگان و... به مناسبت سالگشت وفات مرحوم آیت الله العظمی آقا سید جمال الدین گلپایگانی (ره) داستان اول ؛ فرشتگان عذاب در تخت فولاد: مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی می فرمود(1): من در دوران جوانی که در اصفهان بودم نزد دو استاد بزرگ ، مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان، درس اخلاق و سیر و سلوک می آموختم و آنها مربی من بودند، به من دستور داده بودند که شبهای پنجشنبه و شبهای جمعه بروم بیرون اصفهان و در قبرستان تخت فولاد قدری تفکر کنم در عالم مرگ و ارواح و مقداری هم عبادت کنم و صبح برگردم، عادت من این بود که شبهای پنجشنبه و جمعه می رفتم و مقدار یکی دو ساعت در بین قبرها و در مقبره ها حرکت می کردم و تفکر می نمودم و بعد، چند ساعت استراحت نموده و سپس برای نماز شب و مناجات بر می خاستم و نماز صبح را می خواندم و پس از آن به اصفهان می آمدم، می فرمود: شبی بود از شبهای زمستان هوا بسیار سرد بود برف هم می آمد، من برای تفکر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم و در یکی از حجرات رفتم و خواستم دستمال خود را باز کرده چند لقمه ای از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادت گردم، در این حال درمقبره را زدند تا جنازه ای را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند آنجا بگذارند و شخص قاری قرآن که متصدی مقبره بود مشغول تلاوت شود و آنها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند، آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند و قاری قرآن مشغول تلاوت شد، من همین که دستمال را باز کرده و می خواستم مشغول خوردن غذا شوم دیدم که ملا ئکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن شدند (عین عبارت خود آن مرحوم است)چنان گرزهای آتشین بر سر او می زدند که آتش به آسمان زبانه می کشید، و فریادهایی از این مرده بر می خواست که گویی تمام این قبرستان عظیم را متزلزل می کرد، نمی دانم اهل چه معصیتی بود، از حاکمان جائر و ظالم بود که اینطور مستحق عذاب بود؟ و ابدا" قاری قرآن اطلاعی نداشت آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت. من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم لرزید، رنگم پرید و اشاره کردم به صاحب مقبره که در را باز کن من می خواهم بروم، گفت: آقا! هوا سرد است،برف روی زمین را پوشانیده، در راه گرگ است و تو را می درد، هر چه خواستم بفهمانم به او که من طاقت ماندن ندارم او ادراک نمی کرد، بناچار خود را به در اطاق کشیدم در را باز کردم وخارج شدم من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم لرزید، رنگم پرید و اشاره کردم به صاحب مقبره که در را باز کن من می خواهم بروم، گفت: آقا! هوا سرد است،برف روی زمین را پوشانیده، در راه گرگ است و تو را می درد، هر چه خواستم بفهمانم به او که من طاقت ماندن ندارم او ادراک نمی کرد، بناچار خود را به در اطاق کشیدم در را باز کردم وخارج شدم و تا اصفهان با آنکه مسافت زیادی است بسیار به سختی آمدم و چندین بار به زمین خوردم، آمدم در حجره ، یک هفته مریض بودم و مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان می آمدند و عیادت می کردند و به من دوا می دادند و جهانگیر خان برای من کباب باد می زد و به زور به حلق من فرو می برد تا کم کم قدری قوت گرفتم. داستان دوم ؛ صورت های برزخی: علامه سید محمد حسین طهرانی (ره) در رابطه با ورود ایشان به نجف می فرماید: مرحوم آقا سید جمال می فرمود: من وقتی از اصفهان به نجف اشرف مشرف شدم تا مدتی مردم را به صورتهای برزخیه خودشان می دیدم، به صورتهای وحوش و حیوانات و شیاطین، تا آنکه از کثرت مشاهده ملول شدم، یک روز که به حرم مطهر مشرف شدم، از امیر المومنین (ع) خواستم که این حال را از من بگیرد، من طاقت ندارم، حضرت گرفت و از آن پس مردم را به صورتهای عادی می دیدم(2). یک روز که به حرم مطهر مشرف شدم، از امیر المومنین (ع) خواستم که این حال را از من بگیرد، من طاقت ندارم، حضرت گرفت و از آن پس مردم را به صورتهای عادی می دیدم ادامه مطلب ...