فهرست آثار
[ویرایش] آثار عربی
رسائل سبعه. شامل:
البرهان (۱۳۴۹ ق)
المغالطه (۱۳۴۹ق)
الترکیب (۱۳۴۸ق)
التحلیل (۱۳۴۸ق)
الاعتباریات (۱۳۴۸ق)
المنامات و النبوات (۱۳۵۰ق)
القوه و الفعل (۱۳۷۳ق).
سنن النبی ۱۳۵۰ ق.
رسائل التوحیدیه. ۱۳۶۱ق. شامل:
التوحید
الاسماء
الافعال
الوسائط
الانسان قبل الدنیا
الانسان فی الدنیا
الانسان بعد الدنیا
حاشیه الکفایه. ۱۳۶۸ ق.
تعلیقه علی بحارالانوار. ۱۳۷۰ ق.
تعلیقه علی الاصول من الکافی. ۱۳۷۵ ق.
تعلیقه واحده علی مرآه العقول. ۱۳۷۶ق.
تعلیقه علی الاسفار الاربعه. ۱۳۷۸ق(۹ جلد انتشار یافتهاست).
علی و الفلسفه الالهیه. ۱۳۷۹ ق.
رساله فی التوحید. ۱۳۸۹ق.
رساله فی العلم. ۱۳۸۹ ق.
بدایه الحکمه. ۱۳۹۰ ق.
المیزان فی تفسیر القرآن. ۲۰ جلد. ۱۳۹۲ق.
نهایه الحکمه. ۱۳۹۵ ق.
رساله الولایه. (بی تاریخ).
رساله فی علم النبی _ صلی الله علیه وآله _ و الامام _ علیه السلام _ بالغیب. (بی تاریخ).
مقدمه یا تقریظ بر:
المراقبات از میرزا جواد ملکی تبریزی
وسائل الشیعه از حر عاملی
نورالثقلین حویزی
تفسسیر عیاشی
مفاهیم القرآن از جعفر سبحانی
التقریظ علی الفرقان فی تفسیرالقرآن از محمدصادقی.
[ویرایش] آثار فارسی
اصول فلسفه و روش رئالیسم. ۱۳۳۲ ش.
تذئیلات و محاکمات بر سه مکتوب اول سیداحمد کربلایی و شیخ محمد حسین غروی اصفهانی در مورد بیتی از شیخ عطار.(ادامه کار تا نامهٔ هفتم توسط علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی انجام گردیدهاست.)
شیعه: مجموعهٔ مذاکرات با پروفسور هانری کربن فرانسوی.
شیعه در اسلام. ۱۳۴۸ ش.
قرآن در اسلام. ۱۳۵۳ ش.
آموزش دین: برای کودکان.
بررسیهای اسلامی. جلد اول.
اسلام انسان معاصر (جلد دوم بررسیهای اسلامی).
بررسیهای اسلامی. جلد سوم (۹۶ صفحه اول آن).
اشعار.
مقدمه و تقریظ بر:
روش اندیشه از شهید محمد مفتح
عشق و رستگاری از احمد زمردیان
داستان زندهها از عبدالکریم اقدمی
بشارات عهدین
کتاب در مورد حج.
چند یادداشت مختصر:
دولت پوشالی و دست نشاندهای به نام اسرائیل
گفت وگویی با استاد درباره شهید مطهری
دو اظهار نظر مختصر درباره بعضی آثار مرحوم دکتر علی شریعتی
توضیحی درباره اظهار نظر در پاسخ یک نامه.
رسالهای در مبدأ و معاد
رسالهای در نبوت
رسالهای در عشق
رسالهای در مشتقات
حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری
سلسله انساب طباطبائیان در آذربایجان
منظومهای در خط نستعلیق.
روابط اجتماعی در اسلام (ترجمهٔ مباحثی اجتماعی از تفسیر المیزان که در ارتباط با آیهٔ آخر سوره آل عمران بیان شدهاست. [۱]
امام هادی(علیهالسلام) حدود 20 سال و 9 ماه در سامراء اقامت نمودند و در همان جا به شهادت رسیدند. این شهر در سینه خود حرفهای نگفته بسیاری دارد که اگر روزی دهان باز کند اسرار شیعه و غمهای شیعه را بازگو خواهد کرد:
موقعیت جغرافیایی شهر سامراء
این شهر به سبب وجود مرقد مطهر دو پیشوای شیعه؛ امام هادی و امام عسکری (علیهماالسلام) مورد توجه جهان تشیع است. در کرانه شرقی رود دجله در میان راه بغداد - تکریت شهر سامراء قرار دارد و در حال حاضر مرکز استان صلاح الدین عراق است که از شرق به استان کرکوک، از شمال به نینوا و از غرب به استان الابنار و از جنوب به بغداد محدود میشود.
تاریخچه شهر
این شهر همانند سایر شهرهای عراق قدمت دیرینهای دارد. برخی بنای آن را عصر قبل از اسلام و دوران اشکانیان و ساسانیان میدانند و یاقوت حموی سامراء را ساخته «سام بن نوح» میداند. بر اساس متون تاریخی این شهر در عصر ساسانی زیر سلطه ایران بود و مردم آن به پرداخت مالیات به پادشاهان ایرانی ناچار بودند. با تسلط رومیان بر این منطقه مردم آن به مسیحیت گرویدند و به دنبال جنگهای ایران و روم این شهر دچار آسیب کلی شد. در سال 14ق توسط سعد بن ابی وقاص سامراء به تصرف مسلمین درآمد. امّا تا قرن سوم هجری و زمان معتصم عباسی توجهی به سامراء نشد.
در 221هـ . معتصم عباسی این شهر را آباد نمود و نظامیان ترک خود را آنجا سکنی داد و از آن زمان پایتخت خلافت عباسی به سامراء انتقال پیدا کرد. پس از معتصم، واثق و متوکل فرزندان او نیز در آبادانی سامراء کوشیدند تا آن که معتضد شانزدهمین خلیفه عباسی پایتخت را از سامراء به بغداد انتقال داد.
وجه تسمیه سامراء
برخی سامراء را به واژه فارسی «سام راه» بر میگردانند که منظور آن است که سام پسر نوح(علیهالسلام) آن را ساخت یا از آنجا گذشت و یا «سام را» شهری که برای سام ساخته شد. برخی گفتهاند شاید «شام راه» بوده یعنی راهِ شام. زیرا در گذشته اگر کسی قصد سفر به شام را داشت باید از عراق و از این شهر عبور می کرد. برخی سامراء را سامره خواندهاند و آن را اسمی آرامی به معنای جایی که برای آن مالیات و جزیه میگیرند، دانستهاند.
از دیگر اسامی این شهر عسکر است که نام محلهای خاص در سامراء و محل حضور نظامیان و لشکریان در آن بوده است و وجه تسمیه امام هادی(علیهالسلام) و امام حسن عسکری(علیهالسلام) نیز به عسکری، همین سکونت در این منطقه است. در مفاتیحالجنان سامراء را با عنوان «سرّ من رأی» معرفی شده است و منظور جایی است که هر کس با دیدن آن خشنود میگردد و این نام از جهت آب و هوای خوب سامراء در گذشته و نیز آبادانی آن در عصر خلافت معتصم و متوکل عباسی بدان داده شده بود.
امام هادی(علیهالسلام) و شهر سامراء
امام هادی(علیهالسلام) در دوم رجب 214ق در قریه ابواء نزدیک مدینه متولد شدند و در عصر متوکل به اجبار او در سال 243ق از مدینه به سامراء رهسپار گردیدند. متوکل از ترس حکومت خود و دور کردن امام از پیروان و طرفدارانشان در مدینه ایشان را در منطقه نظامی عسکر این شهر تحت نظارت گرفت. امام(علیهالسلام) در مسیر راه خود به سوی سامراء ابتدا وارد بغداد شدند و مورد استقبال فراوانی قرار گرفتند و سپس به سامراء رفتند و پس از 20 سال و 9 ماه اقامت در سامراء سرانجام در روز چهارشنبه 26 جمادی الاخر 254ق در منزل خود کوی معروف به «شارع ابواحمد» به شهادت رسیدند و در همان منزلشان به خاک سپرده شدند که هم اکنون صحن مقدس و آستان مبارک ایشان است. این خانه در حلقه پادگان نظامی قرار داشت و زائران و دوستان آن حضرت از پنجرهای که به سمت خیابان باز شده بود ایشان را زیارت میکردند و در مسجد مقابل که اکنون رواق پشت سر مطهر است نماز زیارت میخواندند. تا سال 328 ق و پایان عصر غیبت صغری تولیت این مکان بدست شیعیان بود.
سایر قبور مطهر در سامراء
علاوه بر مرقد مطهر امام هادی(علیهالسلام) و فرزند بزرگوارشان امام حسن عسکری (علیهالسلام) که در سامراء قرار دارد، مزار نرجس خاتون مادر بزرگوار امام عصر(عج) نیز در کنار قبر دو امام بزرگوار و داخل ضریح آنها قرار گرفته است. همچنین مزار حکیمه خاتون دختر بزرگوار امام جواد(علیهالسلام) و عمه امام حسن عسکری(علیهالسلام) نیز در سمت پایین پای امام عسکری و امام هادی(علیهالسلام) قرار دارد.
مادر امام حسن عسکری(علیهالسلام) به نام حدیث معروف به جده نیز در آستان عسکریین به خاک سپرده شده است. سمانه مادر امام هادی(علیهالسلام) و حسین بن علی و ابوعبدالله جعفربن علی از فرزندان امام هادی(علیهالسلام) نیز در همین مکان مدفون میباشند که مزار همگی این بزرگواران در ضریح مطهر امامین عسکریین قرار دارد.
در داخل صحن دو امام ضلع شمال غربی و پانزده متری بقعه و حرم مطهر مقامی است که امروزه به سرداب غیبت معروف است. سرداب زیرزمینی است که امام هادی(علیهالسلام) و فرزند بزرگوارشان امام عسکری(علیهالسلام) و حضرت صاحب الزمان(عج) چند صباحی را در آن زیسته و به عبادت مشغول بودند و از این روی محل متبرکی است که سه تن از امامان شیعه در آن میزیستهاند.
بیشتر ساکنان این شهر امروزه اهل تسنن هستند و از این روی غربت امامان شیعه در آن چند برابر شده است و به علت وضعیت کشور عراق عموم زائران عتبات عالیات از زیارت آن محروم میمانند. باشد که روزی با ظهور حضرت مهدی(عج) و گسترش حکومت حق در جهان این قبور مطهر بدست شیعیان و محبین واقعی حضرتش آباد گردد.
رادفر- کارشناس ارشد فلسفه اسلامی
گروه دین و اندیشه تبیان
فاوت سلوک در عرفان با سلوک در فلسفه
در کتابهای کلامی و فلسفی، سلسلهٴ مراتب هستی محفوظ است؛ یعنی با بحثهای علّی و معلولی، اوّل و وسط و پایان رشتههای عقلی تنظیم و تدوین میشود و از اینرو، یک حکیم یا متکلّم، هر چه بنویسد یا بگوید یا بیندیشد، همه در محور علّت و معلول و با حفظ سلسلهٴ مراتب هستی است، ولی «عرفان» برای رسیدن به خدا، دو راه را به سالک نشان میدهد؛ یکی راه متعارف که همان راه اسباب و علل است؛ راه اسماء کوچک، بزرگ، بزرگتر، و اسم اعظم؛ و دیگری راه مستقیمی است که هر کس با خدای سبحان میتواند داشته باشد که از این راه دوم، در «فلسفه» خبری نیست. باید توجه داشت که راه دوم، با نظام علّی و معلولی مخالف نیست و به معنای ابطال علیّت نمیباشد بلکه به معنای توسّل به علّت مستور و تمسّک به سبب مخفی و نزدیک است که آن سبب نزدیک، همان مسببالاسباب میباشد.
عرفان میگوید همان گونه که انسان میتواند با استمداد از علل و اسباب که مظاهر حق میباشند، از اسماء الهی مدد بگیرد و مراتب هستی را یکی پس از دیگری طی کند، هر کسی با خدا، راه مستقیمی نیز دارد که «راه میانبُر» است و اَحَدی در این راه دخالت ندارد و لذا شخص عارف، در عین حال که اسماء حسنای الهی را گرامی میدارد، این راه خاص و مستقیم را نیز همواره حفظ میکند؛ البته این راه نیز به عنوان اسم «قریب» یا اسم «اقرب» طی میشود. عارف این مطلب انیق و دقیق را از دعا و نیایشهای قرآن کریم به دست میآورد. عرفان، هر چه که دارد، مایه و پایهاش از تعالیم قرآن و عترت (علیهمالسلام) است. ندای «یا ربّ، یا ربّ» با حرف ندا و نجوای «ربّ، ربّ» بدون حرف ندا، همان راه میانبُری است که کلیدش به دست «دل» است و آن کس که درِ مناجات را باز میکند و به خود اجازهٴ گفتن «خدایا! » میدهد، صاحب خانه، از همان درِ مخصوص و یا از درِ عمومی، جواب او را میدهد و مشکلش را حل میکند.
ولایت فقیه ص 271