صلی الله علیک با ابا عبد الله

یا صاحب الزمان یا شریک القرآن والامام انس والجان

صلی الله علیک با ابا عبد الله

یا صاحب الزمان یا شریک القرآن والامام انس والجان

توحید

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلحَمدُلِلهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهتَدِیَ لَو لاَ اَن هَدَانَاللهُ

ترجمه : ثنا و صفت مر خدای را که هدایت کرد ما را و اگر حضرت او جلت عظمته رهنمونی نمی فرمود، ما نبودیم که راه یابیم.

به عبارۀ دیگر : اگر او جل جلاله ما را به شاهراه مستقیم راه نمایی نمی کرد ما راهیاب نمی شدیم.

مقدمه :

حقیقتی را که در خلال این رسایل خوانندگان به وضاحت کامل به آن وارد می گردند به تاسی از آن، به اصلاح همه عیوب و نواقص ظاهری و باطنی خویش به یاری خداوند جل جلاله موفق می شوند، و حتی به رهنمایی های نیک فرد و اجتماع به کاملترین اسلوب ساده دسترس بسزایی می یابند .

انسان به رفع بدکنشتی های فطری، عنعنوی یا اجتماعی خود زمانی کامیاب می شود که عامل اصلی محرک شر را تشخیص کرده جلوگیری نماید و برعکس محرک اساسی خیر را نیروی لازم بخشیده جدی تر گرداند . بی شک تا حقایق مذکور را علماً ندانیم توفیق بدان ناممکن نماید .

ازینجاست که ذوات شریف فلاسفهء محقق و مدقق مؤمن به اتکای از (٦٦٦٦) آیات قرآن دست ناخوردهء اسلام و احادیث نبی علیه السلام، بادی انسان را حاوی دو اصل روح و نفس ثابت کرده، و در آن قلب را به مثابهء اشترنگ یا کمپیوتر جسد دانسته، و کارگردانی های الهامات ملکی و وساوس شیطانی را بر دل با استفاده از شعبهء حفظیهء مغز و حجرات قلب بسوی خیر یا شر فعال می دانند و دریافت این حقایق را متکی به هفت مطلب علمی وعینی ذیل وانمود کرده اند :

اول- روح : چنانکه میدانند کالبد انسان دارای روح حیات بخش جسم بوده و تا زمان موجودیت آن همه مالیکولها وا نساج بدن به طول اضافه از صدها سال منظم فعالیت داشته و نمی شارد و حواس خمسه با غیره حسیات کار خود را می نماید .

همینکه روح از جسد مفارقت کرد، بدن شخص از درک حواس دم در حال فاقد گشته و به طول سه تا هفت روز می ریزد و می پوسد، حتی مالکیت بر اموال و ارتباط اشخاص با غیره مختصات بشری از برکت روح در کالبد است .

 دوم - نفس : که از راه مرئی در تقویهء مالیکول های ضایع شده و رشد جسم رولگردانی بسزایی داشته، و چون ذاتاً پیدایش آن از جوهر زمین صورت گرفته لذا فراورده هایش را به هر نوع از انواع که ممکن بود و لو که چون تریاک کشنده و مرچ سوزنده و تنباکو تلخ هم باشد، به نحوی از انحا انسان آن را صرف می نماید. اما خوراکهای نامرئی نفس عبارت از انانیت، حرص بیجا، تفاخر به لباس، سیما، مسکن و غیره رذایل اخلاقی باشد .

سوم - ملک یا همکار روح : محرک این نیرو به طور اجمال چنین است که قوای روحانی چقدر عالی شود به همان اندازه الهامات ملکی بر شخص مستولی بوده، علامتش این باشد که از گفتار و کردار همچو اشخاص جز نیکویی و خیر خواهی به خود و بیگانه، کار نابجا دیده نمی شود.

چهارم -شیطان یا همکار نفس : برعکس اگر نفس قوی گردید، همه و همه قول و عمل همچو کسان به تلبیسات شیطان متکی بوده، و به محور منافع شخصی چرخیده، و تأمین امیال فاسد نفسانی و شهوانی، غایهء نهایی زندگی او محسوب گشته، و برای برآورده شدن و به دست آوردن این آرزوهای خبیث، پریشانی، سرگردانی و حتی تباهی اشخاص به دیدهء شان بی ارزش می نماید.

پنجم - قلب : محل کارگردانی هردو قوای روح و نفس یا ملک و شیطان بر اشترنگ دل یا کمپیوتر قلب باشد.

 ششم - مغز : به حکم شعبهء آرشیف یا حفظیهء حسیات بدن، و مطالب مربوط به قلب و اجراآت متعلق، به آن است که هم ملک و هم شیطان به استفاده از آن در تقویهء امور خیر و شر بر انسان تلقینات خوب و بد را مؤثر می سازند.

اکنون که بطور اجمال دانستند بادی بدن حاوی دو اصل روح و نفس و محرکین خیر و شر به اسم ملک و شیطان مطابق ارشادات قرآن و احادیث رسول علیه السلام است، و دو دستگاه کارگردانی قلب و مغز، بالنوبه به صفت دایرکتر و معاون جسد شمرده می شوند، در چنین صورتها طبیعی که قوای روحانی و نفسانی مدارک رشد به خصوص به خوش نیز دارند.

هفتم - غذای روح و نفس : آری، چنانکه میدانند جسد انسان از انواع خوراکه ها و مشروبات و غیره انرژی می گیرد، این چنین از اقسام عبادات و کارهای نیکو، روح قوی و عالیتر می شود . ضرورت به تذکر اظهار انواع اغذیه جسم نیست زیرا همه می دانند؛ اما بی مورد نخواهد بود تا از اقسام اغذیهء روح فشردهء آن را ارائه داریم.

بلی نیکویی هایی که بر تقویهء روح می گردند به دو اصل خلاصه می شوند :

اول - انواع طاعات مقید بشرط : که فقه شریف از عهدهء آن برآمده است.

دوم - عبادات بدون قید و شرط : مثل ذکر خداوند جل جلاله، و تماشای نندارتون دنیا، یعنی جمال و کمال صانع جل جلاله را از مصنوعات دیدن و آن را به مرتبهء ایمان در قلب جای دادن، و بالاثر حالات عجز و شکر را در خویش یافتن، و در نتیجه خدمت به خلق الله را برای خوشنودی او تعالی جل جلاله به غرض اعلای کلمة الله نمودن، و در مقابل مشکلات و مصایب راه حق صبر کردن، و بدون کدام تزلزل به عقیدهء راسخ توکل بر خدا جل جلاله داشتن، بطور عمده از فراورده های غذای روح باشد.

و این رسایل فقط برای نموی قوای روحانی از راه علم، به فلسفهء بسی عالی و منطقی به یاری خداوند جل جلاله تنظیم یافته، و به طرق ساده ایمان و روحانیت شما را چنان تقویه می بخشد، که هر دقیقه مصروفیت به آن معادل یکسال عبادت بوده و ساعتش به شصت سال طاعت مقبول به قول مخبر صادق صلی الله علیه و سلم همسری می نماید.

بکوشند تا مطابق مطالب تحت هر عنوان، که از اثر کثرت مطالعه، حقایق بر قلب تان فرو ریزد آن را تسوید کرده و به استادان این فن ارائه دارند و دریافت کثرت این دولت، اولین علامت بزرگداشت ارتقای قوای روحانی بوده و از آن رفته رفته مکاشفهء بعد چهارم، به یاری و مددگاری حضرت باری جل جلاله میسر می گردد.

ازینرو بر پیروان قرآن دست ناخوردهء اسلام لازم است تا همه رسایل و کتب منطوی بر این حقایق را بلاانقطاع بخوانند تا حقیقت را هرچه زودتر دریابند.

بِمَنِهِ وَ فَضلِهِ الکریم

خدا شناسی

درباره فلسفه بحث پیرامون وجود خداوند دو پرسش مطرح شده است: یکی این که چه چیز انسان را به بحث دربارهی وجود خداوند بر میانگیزد؟ و دیگری این که بر شناخت خداوند و ایمان به او چه فایدهای مترتب میگردد؟ متکلمان اسلامی در پاسخ به پرسش نخست، پاسخهایی را دادهاند از جمله:

1- لزوم جلوگیری از زیانهای مهم

هیچ انسان عاقلی در لزوم جلوگیری از زیانهای مهم تردید نمیکند. اصل «لزوم دفع ضرر» یکی از پایدارترین اصول زندگی بشر به شما میرود و تجربه قرنها زندگی انسان، استواری آن را تأیید میکند. هرگاه ضرر و زیان از اهمیت ویژهای برخوردار باشد، اصل یاد شده قاطعتر و نمایانتر خواهد بود. در این صورت احتمال ضرر نیز کافی است تا انسان را، به چاره اندیشی برای پیش گیری از آن اقدام بر انگیزد. از سوی دیگر، در طول تاریخ افراد برجستهای به نام پیامبران و رهبران الهی ظهور کرده و از وجود خداوند، احکام و قوانین الهی، پاداشها و کیفرهای اخروی سخن گفته، و بشر را به ایمان به این آموزهها دعوت کردهاند. و خود نیز در عین پایبندی سرسختانه به گفتار خویش، دین ورزانی ثابت قدم و کوشا بودهاند. بدون شک، اگر از گفتار و رفتار آنان یقین به وجود خداوند، دین و آئین الهی حاصل نشود، حداقل، احتمال وجود او قوت مییابد. بدیهی است اگر چنین احتمالی درست باشد، نادیده گرفتن آن منشأ زیانی بس بزرگ و اندوه بار خواهد بود. بدین جهت به حکم خرد و قضاوت فطرت، نباید در برابر این احتمال بیتفاوت بود بلکه باید درباره آن به بحث و تحقیق پرداخت. بر این اساس بحث و بررسی درباره وجود خداوند و آیین آسمانی، لازم و حتمی است.

محقق بحرانی در تقریر این دلیل گفته است: «انّ دفع الضرر المظنون الّذی یلحق بسبب الجهل بمعرفه الله واجب عقلاً، و وجوب دفع ذلک الضرر مستلزم لوجوب المعرفه؛ جلوگیری از ضرر ظنی که به واسطه ناآگاهی از معرفت خداوند وارد میشود، به حکم عقل واجب است، و وجوب جلوگیری از این ضرر مستلزم وجوب شناخت خداوند است».

2- لزوم شکر منعم

از نظر عقل شکرگزاری از کسی که به انسان نعمتی میبخشد، کاری است پسندیده و لازم، و ترک آن نکوهیده و ناروا است، از سوی دیگر، انسان در زندگی دنیوی خود از نعمتهای فراوان بهرهمند است. اگر چه احتمال داده میشود که این نعمتها بخشندهای نداشته و منعمی وجود ندارد، ولی وجود بخشنده نعمتها و ولی نعمت نیز محتمل است. بنابراین لازم است این احتمال را جدی گرفت، و درباره وجود یا عدم منعم بحث کرد، تا اگر وجود دارد از او شکرگزاری شود.

محقق بحرانی در این باره گفته است: «انّ العاقل اذا فکر فی خلقه وجد آثار النّعمه علیه ظاهره، و قد تقرر فی عقله وجوب شکر المنعم، فیجب علیه شکره، فیجب إذن معرفته؛ انسان عاقل اگر در آفرینش خود بیندیشد، نشانههای نعمت را برخود آشکار مییابد، و وجوب شکر منعم، مقتضای خرد اوست، پس باید شکر منعم را به جای آورد، بنابراین معرفت او واجب است».

3- فطرت علت شناسی

حس کنجکاوی یکی از حسهای نیرومند آدمی است، بحث و جستجو از علت حوادث و پدیدهها از مظاهر آشکار این حس فطری است. به مقتضای این تمایل فطری، انسان هر حادثهای را که میبیند، از علل اسباب و پیدایش آن میپرسد. این حس فطری انسان را بر میانگیزد تا درباره علت یا علل مجموعه حوادث هستی نیز به جستجو بپردازد. آیا همان گونه که هر یک از حوادث و پدیدههای طبیعی یا غیرطبیعی دارای علت یا علتهایی است، مجموعه حوادث و پدیدههای هستی نیز علت یا علتهای ماوراء طبیعی دارند؟ از این جهت بحث از وجود آفریدگار جهان، پاسخگویی به یک نیاز و احساس فطری، یعنی فطرت علت شناسی است. اگر اثبات این موضوع را فطری بشر ندانیم (با این که فطری است) اصل بحث از آفریدگار جهان فطری است، زیرا بشر، جهان را در حال اجتماع دیده، و به صورت یک واحد مشاهده مینماید، و میخواهد بفهمد که آیا علتی که با غریزه فطری خود در مورد هر پدیدهای از پدیدههای جهان اثبات میکند، در مورد مجموعه جهان نیز ثابت میباشد؟

فواید خداشناسی

در پاسخ به پرسش دوم باید گفت: اولاً: وقتی که یک بحث در قلمرو کاوشهای عقلانی و فطری بشر قرار گرفت، پرسش از فایده درباره آن روا نیست، زیرا چنین بحثی، خود فایده است، بشر در جهانی زندگی میکند که نه از ابتدای آن آگاه است و نه از انتهای آن و نه از منشأ آن. طبعاً مایل است از ابتدا و انتها و منشأ آن آگاه گردد، خود این آگاهی قطع نظر از هر فایده دیگر برای او مطلوب است. لزومی ندارد که هر مسئله علمی و نظری یک فائده علمی داشته باشد. ثانیاً: اعتقاد و ایمان به خدا از مفیدترین و لازمترین معتقدات بشر در زندگی است. اعتقاد و ایمان به خدا از نظر فردی آرامش دهنده روح و روان و پشتوانه فضایل اخلاقی است، و از نظر اجتماعی ضامن قدرت قانون و عدالت و حقوق افراد در برابر یکدیگر است. خداشناسی سرآمد همه معرفتهاست. پیشوایان معصوم خداشناسی را سرآمد همه معرفتها دانستهاند.

روزی فردی نزد پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آمد و از او خواست تا از شگفتیهای دانش (غرائب العلم) برای او بگوید. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از او پرسید درباره آنچه سرآمد دانشهاست (رأس العلم) چه میدانی، که از شگفتیهای آن میپرسی. آن فرد گفت: سرآمد علم چیست؟ (ما رأس العلم؟) پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله پاسخ داد: شناخت خداوند آن گونه که سزاوار اوست. امام علی علیه السلام درباره جایگاه خداشناسی فرموده است: «معرفه الله اعلی المعارف؛ خداشناسی برترین معرفتهاست». امام صادق علیه السلام فرموده است: «إن أفضل الفرائض و أوجبها علی الإنسان معرفه الرب و الإقرار له بالعبودیه؛ برترین فرائض، و واجبترین آنها شناخت پروردگار و اقرار به بندگی اوست».

شخصی آمد خدمت امام صادق علیه السلام و عرض کرد: به چه دلیل من به وجود خدا اعتقاد پیدا کنم؟ امام از راه تحلیل وجدانی وارد شد، فرمود: هیچ اتفاق افتاده که سوار کشتی شده باشی؟ گفت: بله. فرمود: و هیچ اتفاق افتاده که باد تندی بوزد و دریا فوق العاده متلاطم بشود (و شاید این تعبیر هم باشد که کشتی شکسته باشد) به طوری که از همه چیز مأیوس شده باشی؟ گفت: اتفاقا پیش آمده است. فرمود: در همان وقت هیچ احساس کردی که قدرتی وجود دارد که اگر بخواهد، تو را نجات می دهد؟ گفت: بله. فرمود: او همان خداست. آن وقتی که تو از تمام اسباب و علل و عوامل بریده شوی، این وجدان توست که خواه ناخواه نمی گذارد تو مأیوس باشی؛ چون واقعا چنین چیزی در وجدان تو هست، حکم می کند که هست و وقتی مشیتش بر انجام کاری تعلق بگیرد، سلسله اسباب و مسببات در مقابل آن چیزی نیست.